چگونه بیاندیشیم

اندیشیدن یک هنر است

۰۳ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۲:۲۰ کد : ۵۶۵ نقد کتاب
تعداد بازدید:۱۲۵۲
آیا تابه‌حال… زمان صرف چیزی کرده‌ای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ پول زیادی برای خرید اینترنتی پرداخت کرده‌ای؟ به انجام کاری که می‌دانی برایت مضر است اصرار کرده‌ای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروخته‌ای موفقیت را نتیجه‌ی کار خود و شکست را نتیجه‌ی تاثیر عوامل بیرونی دانسته‌ای؟ روی یک اسب به اشتباه شرط بسته‌ای؟ این‌ها نمونه‌هایی‌اند از خطاهایی که همه‌ی ما در تفکر روزمره‌ی خود دچارشان می‌شویم. اما با شناخت چیستی آن‌ها و دانستن نحوه‌ی شناسایی‌شان، می‌توانیم از آن‌ها دوری کنیم و تصمیم‌های هوشمندانه‌تری بگیریم.
اندیشیدن یک هنر است

این کتاب در ۹۹ بخش کوتاه تک تک خطاهایی که ذهن به شکل غیرعمدی و ناخودآگاه مرتکب می‌شود را به همراه مثال‌های مختلف و عموما ساده و قابل درک بررسی می‌کند. برخی از فصل‌های جالب این کتاب عبارتند از:

  • چرا باید به قبرستان‌ها سری بزنی؟ -خطای بقا
  • آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوش‌تر جلوه می‌دهد؟ -توهم بدن شناگر
  • چرا ابرها را به شکل‌های مختلف می‌بینی؟ -توهم دسته‌بندی
  • چرا مرتب دانش و توانایی‌هایت را دست‌بالا می‌گیری؟ -اثر بیش اعتمادی
  • کمتر از آن چیزی که تصور می‌کنی در اختیار توست. -توهم کنترل
  • چرا آخرین شیرینی جعبه دهان تو را آب می‌اندازد؟ -خطای کمبود
  • هرکسی در اوج، زیبا به نظر می‌رسد. -اثر هاله‌ای
  • بهتر تصمیم بگیر – کمتر تصمیم بگیر. -خستگی تصمیم‌گیری
  • چرا باید کشتی‌های خود را آتش بزنید؟ -ناتوانی در بستن درها
  • چرا تصمیم‌های سال جدید نتیجه نمی‌دهند؟ -اهمال
  • کسی که چکش به دست دارد فقط میخ را می‌بیند. -تغییر شکل حرفه‌ای
  • چرا نباید اخبار را دنبال کنی؟ -توهم اخبار

رولف دوبلی در قسمت دیگری از مقدمه خود می‌نویسد:

در واقع آروزی من کاملا ساده است: اگر ما بتوانیم بزرگ‌ترین خطاهای فکری را بشناسیم و از آن‌ها در زندگی شخصی، شغلی یا در دولت‌مان پرهیز کنیم، ممکن است شاهد جهشی در موفقیت خود باشیم. نیازی به حیله‌های جدید، طرح‌های نوین، ابزار غیرضروری و کارهای طاقت‌فرسا نیست؛ تمام آن‌چه ما بدان نیاز داریم پرهیز از بی‌خردی است. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۱۶)

جملاتی از متن کتاب هنر شفاف اندیشیدن

۱-چرا باید به قبرستان‌ها سری بزنی؟ -خطای بقا

پشت‌سر هر نویسنده‌ی موفق می‌توانی صد نویسنده‌ی دیگر را پیدا کنی که کتاب‌های‌شان هرگز به فروش نمی‌رسد. پشت‌سر آن‌ها هم صد نویسنده‌ی دیگر هست که ناشری پیدا نکرده‌اند. پشت‌سر آن‌ها هم باز صد نفر دیگر که دست‌نوشته‌های ناتمام‌شان روی تاقچه خاک می‌خورد و پشت‌سر آن‌ها هم باز صد نفر دیگر هست که رویای این را دارند که روزی کتابی بنویسند. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۱۷)

۴-اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه‌ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است. -تایید اجتماعی

در مسیر یک کنسرت، سر یک چهارراه با گروهی از آدم‌ها مواجه می‌شوی که همه به آسمان خیره شده‌اند. بدون این‌که فکر کنی، تو هم به بالا زل می‌زنی. چرا؟ تایید اجتماعی. وسط کنسرت، زمانی که تک‌نواز اوج هنرنمایی‌اش را به نمایش می‌گذارد، یک نفر شروع به کف زدن می‌کند و ناگهان همه‌ی حضار با او همراه می‌شوند. تو هم همین طور. چرا؟ تایید اجتماعی. بعد از کنسرت به رخت‌کن می‌روی تا کتت را برداری. می‌بینی مردم چگونه سکه‌ای به عنوان انعام در بشقاب می‌گذارند، هرچند هزینه‌ی خدمات در پول بلیط لحاظ شده. چه کار می‌کنی؟ احتمالا تو هم انعام می‌دهی. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۲۶)

۱۱-چرا یک نقشه‌ی غلط را به نبود نقشه ترجیح می‌دهیم؟ -خطای در دسترس بودن

اگر چیزی به اندازه‌ی کافی تکرار شود، ملکه‌ی ذهن ما می‌شود. حتا اگر درست هم نباشد. رهبران نازی چندبار عبارت «مسئله‌ی یهود» را مطرح کردند تا بالاخره عموم مردم به عنوان یک مسئله‌ی جدی به آن نگاه کنند. کافی است کلمات «بشقاب پرنده»، «انرژی حیاتی» یا «کارما» را به اندازه‌ی کافی تکرار کنی تا مردم باورشان کنند. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۴۸)

۳۲-چرا بدبختی بزرگ‌تر از خوشبختی به نظر می‌رسد؟ -نفرت از زیان

اگر می‌خواهی کسی را در مورد موضوعی متقاعد کنی، بر مزایای آن تمرکز نکن، بلکه سعی کن به او نشان بدهی چگونه می‌تواند از مضرات آن رها شود. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۱۱۱)

۵۰-دروغ‌های کوچک شیرین. -ناهماهنگی شناختی

فرض کن ماشین تازه‌ای خریده‌ای. اما بلافاصله از تصمیمت پشیمان شده‌ای. موتورش صدای جت در حال روشن شدن می‌دهد و توی صندلی راننده راحت نیستی. چه کار می‌کنی؟ پس دادن ماشین به‌معنای اعتراف به اشتباه خواهد بود (که تو این را نمی‌خواهی!) البته، فروشنده احتمالا راضی به پس دادن کل پول تو نخواهد بود. پس خودت را متقاعد خواهی کرد صدای بلند موتور و ناراحت بودن صندلی امکاناتی امنیتی‌اند که از خواب رفتن پشت فرمان جلوگیری خواهند کرد. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۱۶۵)

۵۷-اگر چیزی برای گفتن نداری، چیزی نگو. -تمایل به گزافه‌گویی

وقتی از دختر شایسته‌ی اهل کارولینای جنوبی که تازه از دبیرستان فارغ‌التحصیل شده بود، پرسیدند چرا یک‌پنجم امریکایی‌ها نمی‌توانند کشور خود را روی نقشه‌ی جهان پیدا کنند، در مقابل دوربین‌ها پاسخ داد «به‌شخصه فکر می‌کنم اهالی امریکا نمی‌توانند این کار را بکنند چون کسانی در کشور ما هستند نقشه ندارند، و من فکر می‌کنم آموزش و پرورش ما مثل مثلا افریقای جنوبی یا عراق همه‌جا مثل مثلا و من فکر می‌کنم که آن‌ها باید آموزش و پرورش ما در این جا یعنی امریکا باید به امریکا کمک کند، به افریقای جنوبی کمک کند و به عراق و کشورهای آسیاسس کمک کند، تا بتوانیم آینده‌ی خود را بسازیم!» این ویدیو، دیوانه‌وار در فضای مجازی منتشر شد. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۱۸۵)

۸۰-تفاوت ریسک و عدم قطعیت. -نفرت از عدم قطعیت

دو جعبه داریم. جعبه‌ی الف جاوی صد توپ است، پنجاه‌تا قرمز و پنجاه‌تا مشکی. جعبه‌ی ب هم صدتا توپ دارد، اما نمی‌دانی چندتای‌شان قرمزند و چندتای‌شان مشکی. اگر بدون نگاه کردن یکی از جعبه‌ها را برداری و توپ قرمز از آن بیرون بیاوری، صد دلار برنده می‌شوی. کدام جعبه را انتخاب می‌کنی؟ الف یا ب؟ اکثر مردم جعبه‌ی الف را انتخاب می‌کنند. (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۲۵۴)

۹۲-کسی که چکش به دست دارد فقط میخ را می‌بیند. -تغییر شکل حرفه‌ای

مردی وام می‌گیرد، شرکتی تاسیس می‌کند و کمی بعد از آن ورشکست می‌شود. گرفتار افسردگی می‌شود و خودکشی می‌کند. نظرت راجع به این داستان چیست؟ به عنوان یک تحلیلگر اقتصادی، می‌خواهی بدانی چرا ایده‌ی تجاری او موفق نبود؛ آیا او مدیر ضعیفی بود؟ آیا استراتژی غلط بود، بازار خیلی کوچک بود یا رقابت خیلی بزرگ؟ به عنوان بازاریاب، تصور می‌کنی کمپین‌ها ضعیف سازمان‌دهی شده بودند یا این که او در رسیدن به مخاطب هدف خود ناکام مانده بود. اگر تو کارشناس اقتصادی باشی، وام گرفتن را به عنوان ابزاری مناسب زیر سوال می‌‌بری. در مقام خبرنگار محلی، به پتانسیل داستان پی می‌بری: چه‌قدر خوش‌شانس بود که خودش را کشت! در مقام نویسنده، به این فکر می‌کنی که این داستان چه‌طور می‌توانست به یک تراژدی یونانی مبدل شود. در مقام بانک‌دار، باور داری در بخش وام خطایی صورت گرفته. در مقام جامعه‌شناس، شکست سرمایه‌داری را سرزنش می‌کنی. در مقام محافظه‌کار دینی، این اتفاق را مجازات الهی می‌بینی. در مقام روان‌پزشک، پایین بودن سطح سروتونین را تشخیص می‌دهی. کدام دیدگاه «درست» است؟ (کتاب هنر شفاف اندیشیدن – صفحه ۲۹۰)


نظر شما :